بی بهانه ها

کاش هرگز در محبت شک نبود* تک سوارمهربانی تک نبود * کاش بر لوحی که بر جان دل است * واژه ی تلخ خیانت حک نبود...

بی بهانه ها

کاش هرگز در محبت شک نبود* تک سوارمهربانی تک نبود * کاش بر لوحی که بر جان دل است * واژه ی تلخ خیانت حک نبود...

درد و دل

درد ودل 

 

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد.خدا گفت:نه! 

 

رهاکردن کارتوستِ؛توباید از آن دست بکشی. 

 

ازخداخواستم تا شکیبایی ام بخشد.خداگفت:نه! 

 

شکیبایی؛زاده رنج وسختی است؛شکیبایی بخشیدنی نیست؛بدست  

 

آوردنی است. 

 

ازخداخواستم تا خوشی وسعادتم بخشد. خداگفت:نه! 

 

من به تو نعممت وبرکت داده ام؛حال با توست که سعادت را به چنگ 

 

 آوری. 

 

ازخدا خواستم تاازرنج هایم بکاهد .خداگفت:نه! 

 

رنج وسختی؛تورا ازدنیادورتر و دورتر و به من نزدیک تر و نزدیک تر می  

 

کند. 

 

از خدا خواستم تا روحم راتعالی بخشد.خدا گفت :نه! 

 

بایسته آن است که تو خود سر بر آوری و ببالی؛اما من تو را هرس  

 

خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی

 

از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست بدارم؛ همان گونه که  

 

او مرا دوست دارد. 

 

خدا گفت: آه ؛سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم!